بدون عنوان
سلام فاطمه نفس خاله
میخوام از شیرینیات بگم عزیزکم انقدر شیرین و دلچسبی که خاله همه ی وقتای خالیشو با تو پر میکنه .
بخاطر همینم دیر دیر به وبلاگت سر میزنم و برات کمتر مینویسم آخه خودت شیرین تری خاله جون.
دلبرک خاله امروز زبون باز کردی و اولین کلمه (آبه) رو یاد گرفتی ، خاله دلم غش میره که از نزدیک ببینم حرف زدنتو ( مامانی تو مجبور کردم امشب بیاید خونه ما )
از اوایل شش ماهگی نشستن رو یاد گرفتی و الان دیگه با مواظبت میتونی بشینی عزیزکم،
نمیدونی وقتی یه موجود کوچولو مثل تو یاد میگیره دستشو ببره طرف چیزی که میخواد، یاد میگیره سرش رو برگردونه وقتی صداش میزنی، یاد میگیره سینه خیز بره، مهم تر از همه یاد میگیره بیاد بغل خالش چه لذت بزرگی داره، انقدر شیرین و دوست داشتنی ان این لحظات که هیچ چیز دیگه ای شبیهشون نیست.
تو همه ی این کارها رو توی این مدت یاد میگرفتی و من عشقبازی میکردم با یاد گرفتنت، رشد کردنت، نفس کشیدنت.
و بخاطر هر لحظش شکر میکردم آفریننده زیبایی های تو رو.